زيباترين سرنوشت براي يك ياغي، ترك اين دنياي بي معرفت در اوج ياغيگري است. تراژدي بازنشستگي ياغيان سرانجام به فكاهه و هزل مي‌انجامد. حكايت شير پير است و مذلت روزگار.

اسب سفيد وحشي كه با آخورش هم سرگران است، وقتي شهري شود بايد با گندم و گيلاس بسازد!

يوسفعلي ميرشكاك كه زماني شاعران و نويسندگان اين مرز و بوم از دست قلم او به تنگ بودند و گيرهاي سه پيچش شرنگ در جام عيش مي‌ريخت، به پنجاه نرسيده، دچار پنجري روح شده و دنبال جا باز كردن براي انسان محض است.

اخيراً سيد عبدالجواد موسوي حق پيوند را بجا آورده و گزيده‌اي از اشعار يوسفعلي ميرشكاك را به همراه نقدي و گفتگويي به چاپ رسانده است (زخم بي بهبود/ تهران/ 1385). ما در مطالعه اين كتاب و تأملات ابن محمودي خود، موفق به كشف شش شخصيت به اسم مير شكاك شديم كه نتايج تحقيق خود را فهرست‌وار و بي هيچ چشمداشتي در اختيار جامعه ادبي كشور مي‌گذاريم. اين موجود چند وجهي،  از موارد قابل تأمل در نمايش پايين و بالا شدن شخصيتهاي دروني يك آدم ناراحت است.

 

ميرشكاك 1: رييسعلي دلواري + منوچهر آتشي (برنو)

ميرشكاك 2: فرديد + چاله ميدان (حوالت تاريخي)

ميرشكاك 3: علي معلم + بيدل (حيرت آهنگ)

ميرشكاك 4: موعود + فروغ فرخزاد (در ابتداي پريشاني)

ميرشكاك 5: فمينيسم + مدرنيته (پرسپكتيو)

ميرشكاك 6: كشكول + بساط (يك رگم هشيار نيست)

 

اين مرزبنديها البته در جنب شخصيت متلاطم اين آدم چندان اعتباري ندارد و گاه كشكول و بساط با مرحوم فرديد قاط مي‌زنند و ميرشكاك مي‌شود بازيگر مسعود ده‌نمكي در فيلم فقر و فحشا !